نازنین من , دختر عزیزم نازنین من , دختر عزیزم ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

نازنین زهرا,عزیز مامان و بابا

زیارت حرم مطهر امام رضا(ع)

ب هانه ی قشنگ زندگی ام................ پنج شنبه شب من وشما به همراه بابایی رفتیم حرم...اون شب بخاطراینکه هوا خیلی خیلی سرد بود قرار شد زود زیارت کنیم وبرگردیم...رفتیم پشت پنجره های فولادی  رو زیارت کردیم که بابایی گفت:زو دبریم که نازنین جووون سرما میخوره!!!!! من هم اطاعت  امر کرده وزود براه افتادم که برگردیم؟ که شما  دختر مهربونم گفتی:بابایی من میخوام برم تو( روبروی ضریح)... بابایی وقتی دید شما دوست داری بری داخل  ،گفت:برین وزود برگردین!!موقعی که به  روبروی ضریح رسیدیم دیدم داری با خودت حرف میزنی؟............. وقتی که خوب گوش دادم ،دیدم دا...
1 دی 1392